هورااااااااااااااااااااااااااااا
بالاخره بعد از 3ماه احسانمو دیدم....
دلم براش لک زده بود فداش شم
عشقم اومد لیسانسشم گرفت ...
خیالمون راحت شد...
فقط میمونه سربازی...
که اونم حله ایشالله...
با احسانم کلی گشتیم
ناهار بدو رفتیم جوجه و کوبیده خوردیم
در عمرم انقدر ناهار تخورده بودم
با احسانم خیلی چسبید فداش شم
هی بزور کوبیده میکرد تو حلقم...
بستنی و گوجه سبزو کلی خوردنی خوشمزه خوردیم
فقط حیف زود تموم شد
بااینکه 6 ساعت رو باهم بودیم ولی وقتی رفت بازم دلم براش تنگولید...
دوست دارم مهربونم...
بوس س س س س
نظرات شما عزیزان:
|