امروز منو احسان جونم کلی خوش گذروندیم
باهم رفتیم یونی
باهم برگشتیم
انقده حال داد که نگو
تازه باهم ناهارم خوردیم
کلی حرفیدیم ازهمه جاوهمه چی
هه امروزم مثل همیشه سردختروپسربودن بچمون بحث کردیم
تازه مسخره بازی درآوردیم گفتیم صندوق رستوانو بزنیم شهریمون در میاد
خلاصه از درو دیوار رستورانه ایراد میگرفتیمو میخندیدیم
تازه بین راه برام بستنی گرفت
2تابرا من گرفت 1دونه برا خودش
امروز خیلی خیلی روز قشنگی بود
توراه انقده حرف زدم مخش ترکید
الانم سرش درد گرفته
قربونش برم من
به خودش نگفتما...
دوست دارم احسان جونم م م م م م
دوست دارم دوست دارم دوست دارم...
راستی یه عالمه هم بوسش کردم
بوس س س س س س س

نظرات شما عزیزان:
|